loading...
یه سایت مخصوص جوان های با هوش
mohamad بازدید : 34 یکشنبه 20 مرداد 1392 نظرات (0)
کلید اول
تخصص عبارت است از توانایی شما در بکار بستن استعداد تان آن هم در قسمتی حیاتی که برای شما یا مشتریان تان ارزشمند است .انتخاب این قسمت که در چه زمینه ای تخصص داشته باشید در موفقیت بلند مدت شما بسیار تعیین کننده است . شما در چه زمینه ای تخصص و مهارت دارید؟
جنبه های مثبت خود را تقویت کرده موارد ضعیف را در اولین فرصت ممکن شناسایی و اصلاح نمایید.
کلید دوم
تمایز عبارت از این است که چگونه در یک یا چند زمینه که تخصص داریدیا کارایی شما بهتر است برتری خودرا نشان دهید .توانایی شما در متمایز کردن خود بر اساس کیفیت کار بالا بسیار مهم و کانون فعالیت شغلی شماست.
شما به عنوان یک فردباید حداقل در یک زمینه کاری برتری داشته باشید .اگر از کار فرما یا کارمندان شما بپرسند:برتری او در چه زمینه ای است؟
آنها چه جوابی در مورد شما خواهند داد ؟در کدام قسمت کار شما بر جسته هستید؟
چه کاری را بهتر از هرکسی انجام می دهید؟
چه کاری را اگر شما انجام دهید سود زیادی نصیب ساز مان شما میشود؟
اگر تا کنون در حرفه خود یک زمینه را مشخص نکرده اید تا در ان بهترین باشید .باید زود تر اقدام کنید.
نقشه شما برای تبدیل شدن به فردی برجسته در حرفه خود چیست؟و چگونه میزان برتری خود را چه از نظر دانش وچه از نظر مهارت در یک زمینه کاری اندازه میگیرید؟این اندازه گیری استاندارد شما را برای کارایی نشان می دهد.
بهترین بودن در یک زمینه مهم از شغل و حرفهی شما بیشتر از هر چیزی به پیشرفت شما کمک می کند.
اغلب شما می توانید خط مشی شغلی خود را با توجه به نیاز مشتریان مهم برای ساختن آینده تغییر دهید.
کلید سوم
تقسیم بندی عبارت است از توانایی شما در مشخص کردن افراد و سازمان هایی که سود بیشتری برای شما دارند.نحوه کار بدین صورت است که شما بطور واضح مهمترین مشتریان خود را مشخص می کنید و برای جلب رضایت این گروه خاص از مش تریان تصمیم گیری می کنید.اغلب شما می توانید خط مشی شغلی خو درا با توجه به نیاز مشتریان مهم برای ساختن آینده تغییر دهید.مشتری های اصلی خود را درست بشناسید و به آنها نزدیکتر شوید.
کلید آخر
تمرکز عبارت است از توانایی شما در تمرکز ذهنی بر روی خدماتی است که برای ان شخص یا سازمان اهمیت دارد .این چهار استراتژی نقطه کانونی حیاتی  برای رسیدن به دست اورد های فوق العاده  در سازمان و حرفه شماست.
mohamad بازدید : 28 یکشنبه 20 مرداد 1392 نظرات (0)
10 تعریف خوشبختی

 

خوشبختی چیزی است که همه دوست دارند داشته باشند. ممکن است فردی موفق باشید یا پول بسیاری داشته باشید، اما بدون خوشبختی بی‌معنا و مفهوم خواهد بود.

به همین دلیل تصمیم گرفته‌ایم کمی به معنای خوشبختی بپردازیم.

ابتدا با تعریف لغوی آن شروع می‌کنیم.

در لغت‌نامه دهخدا، خوشبختی، سعادت، نیک‌اختری و مقابل شقاوت یا بدبختی تعریف شده است. در لغت‌نامه مریام وبستر انگلیسی، خوشبختی به این دو معنی آمده است:



وضعیت سلامت و شادی
یک تجربه لذت‌بخش و راضی‌کننده

این تعریف نقطه شروع بسیار خوبی است که می‌توانیم استفاده‌های بیشتری از آن بکنیم. بهترین راه برای این کار این است که نظر اندیشمندان بزرگ تاریخ را بدانیم. به همین دلیل گفته‌های ۱۰ نفر از بزرگترین فلاسفه و اندیشمندان تاریخ درمورد خوشبختی را برایتان گرد آورده‌ایم. هرکدام از این تعاریف معانی عمیقی دارند که برای جذب بهتر آنها وقت بگذارید.
 


خوشبختی زمانی است که چیزی که فکر می‌کنید، چیزی که می‌گویید و چیزی که انجام می‌دهید با هم هماهنگ باشد.

ادامه مطالب در ادامه مطلب:

mohamad بازدید : 30 یکشنبه 20 مرداد 1392 نظرات (0)
سلام بچه ها این روزا که همش داریم تو جهان کشت و کشتار می بینیم من جمله سوریه و مصر و عراق و... تومیانمار هم داره جنایت هایی وحشتناکی صورت میگیره منجمله همین کودکی که با گوسفند اشتباهش گرفتن خدا لعنتشون کنه من یه امین ازتون میخوام که تو نظرات بنویسید (اللهم عجل لولیک الفرج)

کباب کردن نوزاد مسلمان را ببینید ! +عکس

کباب کردن نوزاد مسلمان را ببینید ! +عکس

0.843300001374445345423 300x195 کباب کردن نوزاد مسلمان را ببینید ! +عکس

دراقدام وحشیانه بودائیان میانمار و در موج جدید خشونت های خود علیه مسلمانان، اقدام به آتش زدن مساجد و خانه ها و همچنین کباب اجساد آنان کردند.
mohamad بازدید : 30 یکشنبه 20 مرداد 1392 نظرات (0)

ماجراى غزوه حنين

«حنين» سرزمينى است در نزديكى شهر «طائف» و چون اين غزوه در آنجا واقع شد به نام «غزوه حنين» معروف شده، و در قرآن از آن تعبير به «يوم حنين» وقعه حنین،  غزاة حنین،  غزوه هوازِنو وقعه هوازن  نیز نامیده اند.

نام ديگر آن غزوه «اوطاس» و غزوه «هوازن» است (اوطاس نام سرزمينى در همان حدود، و هوازن نام يكى از قبائلى است كه در آن جنگ با مسلمانان درگير بودند).

اين «غزوه» بنا به گفته «ابن اثير» در كتاب «كامل»، از آنجا شروع شد كه طايفه بزرگ هوازن هنگامى كه از فتح «مكّه» با خبر شدند، رئيسشان «مالك بن عوف» آنها را جمع كرد و به آنها گفت: ممكن است «محمّد» بعد از فتح «مكّه» به جنگ با آنها برخيزد، و آنها گفتند: پيش از آن كه او با ما نبرد كند، صلاح در اين است كه ما پيش دستى كنيم.

هنگامى كه اين خبر به گوش پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسيد به مسلمانان دستور داد آماده حركت به سوى سرزمين هوازن شوند.

گر چه درباره جريان اين جنگ و كليات آن در ميان مورخان تقريباً اختلافى نيست، ولى در جزئيات آن روايات گوناگونى ديده مى شود كه كاملاً متفق نيستند و ما آنچه را ذيلاً به طور فشرده مى آوريم، طبق روايتى است كه مرحوم «طبرسى» در «مجمع البيان» آورده است.

در آخر ماه «رمضان» يا در ماه «شوال» سنه هشتم هجرت بود كه رؤساى طايفه هوازن نزد «مالك بن عوف» جمع شدند و اموال، فرزندان و زنان خود را به همراه آوردند، تا به هنگام درگيرى با مسلمانان هيچ كس فكر فرار در سر نپروراند و به اين ترتيب وارد سرزمين «اوطاس» گرديدند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) پرچم بزرگ لشكر را بست و به دست على(عليه السلام) داد و تمام كسانى كه براى «فتح مكّه» پرچمدار بخشى از لشكر اسلام بودند، به دستور پيامبر با همان پرچم به سوى ميدان «حنين» حركت كردند.

پيامبر(صلى الله عليه وآله) مطلع شد كه «صفوان ابن اميه» مقدار زيادى زره در اختيار دارد، به نزد او فرستاد و يكصد زره به عنوان عاريت از او خواست.

«صفوان» سؤال كرد: به راستى عاريه است يا غصب؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: عاريه اى است كه ما آن را تضمين مى كنيم و سالم بر مى گردانيم.

«صفوان» يكصد زره به عنوان عاريت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) داد، و خود شخصاً با حضرت حركت كرد.

دو هزار نفر از مسلمانانى كه در فتح «مكّه» اسلام را پذيرفته بودند، به اضافه ده هزار نفر از سربازان اسلام كه همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى فتح «مكّه» آمده بودند مجموعاً دوازده هزار نفر، براى ميدان جنگ حركت كردند.

«مالك بن عوف» كه مرد پر جرأت و با شهامتى بود، به قبيله خود دستور داد: غلاف هاى شمشير را بشكنند و در شكاف هاى كوه، دره هاى اطراف، و لابلاى درختان، بر سر راه سپاه اسلام كمين كنند، و به هنگامى كه در تاريكى اول صبح مسلمانان به آنجا رسيدند، يك باره به آنان حملهور شوند و لشكر را در هم بكوبند.

او اضافه كرد: محمّد(صلى الله عليه وآله) با مردان جنگى هنوز رو به رو نشده است، تا طعم شكست را بچشد!

هنگامى كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) نماز صبح را با ياران خواند فرمان داد به طرف سرزمين «حنين» سرازير شدند، در اين موقع بود كه ناگهان لشكر «هوازن» از هر سو مسلمانان را زير رگبار تيرهاى خود قرار دادند.

گروهى كه در مقدمه لشكر قرار داشتند (و در ميان آنها تازه مسلمانان «مكّه» بودند) فرار كردند، و اين امر سبب شد كه باقيمانده لشكر به وحشت بيفتند و فرار كنند.

خداوند در اينجا آنها را با دشمنان به حال خود واگذارد و موقتاً دست از حمايت آنها برداشت؛ زيرا به جمعيت انبوه خود مغرور بودند، آثار شكست در آنان آشكار گشت.

اما على(عليه السلام) كه پرچمدار لشكر بود با عده كمى در برابر دشمن ايستادند و هم چنان به پيكار ادامه دادند.

(در اين هنگام پيامبر در قلب سپاه قرار داشت)، عباس عموى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و چند نفر ديگر از بنى هاشم كه مجموعاً از نُه نفر تجاوز نمى كردند و دهمين آنها «اَيمَن» فرزند «اُمّ اَيمَن» بود، اطراف پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گرفتند.

مقدمه سپاه به هنگام فرار و عقب نشينى از كنار پيامبر(صلى الله عليه وآله) عبور كردند، پيامبر(صلى الله عليه وآله)به عباس كه صداى بلند و رسائى داشت دستور داد: فوراً از تپه اى كه در آن نزديكى بود بالا رود و فرياد زند: يا مَعْشَرَ الْمُهاجِرِيْنَ وَ الأَنْصارِ يا أَصْحابَ سُورَةِ الْبَقَرَةِ يا أَهْلَ بَيْعَةِ الشَّجَرَةِ اِلى أَيْنَ تَفِرُّونَ هذا رَسُولُ اللّهِ(صلى الله عليه وآله):

«اى گروه مهاجران و انصار! و اى ياران سوره بقره! و اى اهل بيعت شجره! به كجا فرار مى كنيد؟ پيامبر(صلى الله عليه وآله) اين جا است»!

هنگامى كه مسلمانان صداى «عباس» را شنيدند، بازگشتند و گفتند: «لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ» مخصوصاً انصار در اين بازگشت پيش قدم بودند، و حمله سختى از هر جانب به سپاه دشمن كردند، و با يارى پروردگار به پيشروى ادامه دادند، آن چنان كه طايفه «هوازن» به طرز وحشتناكى به هر سو پراكنده شدند و پيوسته مسلمانان آنها را تعقيب مى كردند.

حدود يكصد نفر از سپاه دشمن كشته شد و اموالشان به غنيمت به دست مسلمانان افتاد و گروهى نيز اسير شدند.

و در پايان اين نقل تاريخى مى خوانيم كه پس از پايان جنگ نمايندگان قبيله «هوازن» خدمت پيامبر آمدند و اسلام را پذيرفتند و پيامبر به آنها محبت زياد كرد و حتى «مالك بن عوف» رئيس و بزرگ آنها اسلام را پذيرفت، پيامبر(صلى الله عليه وآله) اموال و اسيرانش را به او بر گرداند، و رياست مسلمانان قبيله اش را به او واگذار كرد.

در حقيقت عامل مهم شكست مسلمانان در آغاز كار، علاوه بر غرورى كه به خاطر كثرت جمعيت پيدا كردند وجود دو هزار نفر از افراد تازه مسلمان بود كه طبعاً جمعى از منافقان، و عده اى براى كسب غنائم جنگى و گروهى بى هدف در ميان آنها وجود داشتند، و فرار آنها در بقيه نيز اثر گذاشت.

و عامل پيروزى نهائى، ايستادگى پيامبر(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) و گروه اندكى از ياران و يادآورى خاطره پيمان هاى پيشين، ايمان به خدا و توجه به حمايت خاص او بود.(1)

1. تفسير نمونه، جلد 7، صفحه 403.


تعداد صفحات : 9

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما قهرمان نیم فصل لیگ برتر کدام تیم است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 45
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 46
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49
  • بازدید ماه : 60
  • بازدید سال : 172
  • بازدید کلی : 3,495
  • کدهای اختصاصی
    تبادل لینک رایگان گذاشتن عکس در اینترنت - گذاشتن عکس در وبلاگ <-- اگر مطلب در وبلاگ نبود جست جو در گوگل -->
    <-- جستجو در گوگل -->
    این سایت را حمایت می کنم
    ابزار و قالب وبلاگبیست تولز

    گوگل پلاس